وبلاگ شخصی پروین پناهی

ساخت وبلاگ
گم شده بودم  و پشت تمام تلفن های دنیا تنها یک صدا بود  من بودم و تنهایی  من بودم و آشپزخانه ای که سر می رفت  الو.... مادر....  گم شده ات را در هیچ کجای جهان نگرد  من پشت هیچ صدایی نیستم  و گذاشته ام باد، موهایم را با خودش ببرد و دلم...  _که هیچ گاه در من نبوده است را _  به دریا زده ام!    پروین پناهی    وبلاگ شخصی پروین پناهی...
ما را در سایت وبلاگ شخصی پروین پناهی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cparvinpanahi4 بازدید : 227 تاريخ : يکشنبه 7 آذر 1395 ساعت: 11:13

 برای نه به خشونت علیه زنان !     سپیده جواب نمی دهد ! سایه خوابش نمی برد.از صدای قژوقژ تختش معلوم بود که دارد توی تختش وول می­خورد.سپیده تند وتند ظرفهای کثیف تلنبار شده را فرو می­کرد توی آب و کف سینک ظرف­شویی.رنگ­اش پریده بود. بشقاب دور طلایی را که آب می­کشید، دست­هایش می­لرزید .بهرام چیزی نمی­گفت اما تا بنا گوش سرخ شده بود و رگ­های گردن­اش از کنار شقیقه­ها بیرون زده بودند .نشسته بود پشت مبل راحتی و پرتقالی را توی دستش می­چرخاند .انگار که توی دلش با خود حرف زده باشد ، تاب نیاورد و یک­باره داد زد که : « توی کثافت لال بودی ! نه ؟ یک کلام نگفتی ما هم آدمیم ؟» سپیده از داخل آشپزخانه سر خم کرد به سمت سالن و گفت : « زوره مگه ؟ سند خونه ی خودشون بوده ، اصلا دوست داشتند ، دادن به اونا » بهرام چاقوی دسته مشکی آشپزخانه را از این دست به آن دست کرد و با اضطراب پرتقال را پوست گرفت و پره هایش را از هم باز کرد.سپیده خم شد و این بار قابلمه های چرب وچیلی را از زمین برداشت. موهایش ریخت روی صورت. با دست های کفی­اش موها را کنار زد .صدای سایه از لای در آمد که گفت : « اِ... مامان موهات کفی شد !» سپی وبلاگ شخصی پروین پناهی...
ما را در سایت وبلاگ شخصی پروین پناهی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cparvinpanahi4 بازدید : 181 تاريخ : يکشنبه 7 آذر 1395 ساعت: 11:13